شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب
بسم رب النور، من هستم مسلمان حسن بوده ازروزازل دسـتم به دامـان حسن
آمدم اصلا در این دنـیا به فـرمان حسن عالمـی دارم دراینـجـا با گـدایـان حسن
شکرحق که مثل اربابم دلم با مجتباست
تا قیامت بر لبم،یا مجـتبی یا مجـتباست
ای خوشا آندم که ذکرلب حسن جان میشود پیش چشمم جنّت الاعلی نمایان میشود
در دل ویـرانۀ قـلـبـم گـلـسـتـان میشود دردهای گفـته و ناگـفته درمان میشود هر که با این اسم زیبا عشق بازی میکند روز محشر پیش مردم،سرفرازی میکند
دل حسن،دلبر حسن،عالیحسن،اعلا حسن قبلۀ عباس وعـشـق زینب کـبری حسن
تـا ابـد بـانـی کـل مـهـربـانـیهـا حـسـن »لافـتی الا عـلی ولا کـریم الا حـسن»
هیچ هم گـیرد زسائلبینهـایتمیدهد
مهربانی را ببین ناگـفـته حاجت میدهد
ای تـمـامی وجـود حضرت خـیـرالـنـسا زینت دوشنـبـی و زیـنـت عـرش خـدا چهره تومصطفی درمصطفی درمصطفی بند میآیـنـد هـنـگـام عـبـورت کـوچهها
در جمالت جمع گشته،کل زیبایی حسن
یوسفی،ماهی،نه بالاتر ازاینهایی حسن
توهمان هستی که بیمنت سخاوت میکنی آسمانی، آسـمـانـی هم عـنـایت میکـنـی
دم به دم بر عـالـم وآدم محـبت میکنی فاطمه هومیکشد وقتی کرامتمیکنی
دم به دم لطف فراوانت به خوب وبد رسید
مهربانی تورا خـوب وبـد عالم چـشـید
ای کـه آقــازاده و آقــا و آقــا پـــروری ماندهامکه مصطفی یافاطمه یاحـیدری تا قیامت اززمین واززمان دل میبری با وفایی، مهربانی،بینظیری، محشری
یا مُعـزّالمومنین دست الـهی یار توست نایب حیدر شدن تنها درعالم کار توست
ای خدای هیبت و خشم وجلال و اقتدار حاصل عـمرِ جـنابِ حـیـدرِ دُلـدُلسوار
کینهتوزان جمل را قدرت تو کرده خار یاعلی گفتی وشد لشکر تماماً تار ومار
شیر حـیدر،ای حماسه آفـرین عـالـمـین
کیستی توکه عـلمدارسپاهت شد حسین
سیدی کن گوشه چشمی،من گدای قاسمم هر چه هم بد باشم آقا، خاک پای قاسمم
نوکرحـلـقـه به گوشم،بینـوای قاسـمـم من بـه زیـرمـنّـتِ کـوه وفــای قـاسـمـم
آی ابر با کرامت،رحم کن بر این کویر
عشق آقازادهات را از دلـم هرگزنگـیر
ای که ازمظلومیت ماهی دریا گریه کرد برمزارمخفی تو چشم زهراگریه کرد پیرشد از بس حسینت برتوآقا گریه کرد یاد داغ کودکیَت عرش اعـلا گریه کرد
کوچۀ تنگ مدینه موسفیدت کرده است
آه در خانه زنت،آقا شهیدت کرده است